آقا رادين شيطون
پسرك شيرينم. عشق دوست داشتنيم... هر چي برات از شيريني و لذتي كه از وجودت ميبرم بگم بازم كمه. چند روزيه كه وقتي بهت ميگيم بيا بوس بده صورتتو مياري جلو. حرف رو تا حدودي متوجه ميشي و گوش ميدي. مثل در رو ببند يا بيا اينجا و ... امروز داشتم با خاله آتنا صحبت ميكردم ديدم صداي خش خش نايلون مياد. اول جدي نگرفتم. ديدم ادامه دار شد. گفتم شايد داري با دو-سه تا بلال كه تو نايلون كنار آشپزخونه بود بازي ميكني. بازم نيومدم. وقتي بيشتر طول كشيد اومدم ديدم كيسه سوياي ريز رو يه تپه خالي كردي پشت مبل جلوي آشپزخونه. گفتم راااادين!!!! چشمات برق شيطنت ميزد و با خنده نگاهم كردي . بعدم مشت مشت پرت ميكردي اينور اونور. يا روش ميدويدي. خودت گفتي هييييييييييييي !...
نویسنده :
مامان شادي
0:02